DEATH NOTE !!

.. چه بی بهونه خنده رو لبم بود

DEATH NOTE !!

.. چه بی بهونه خنده رو لبم بود

Be numbed

اینجا کسی وحشی نیست

همه یا اهلی ان، یا اهلشن

دمای وجودم هر روز داره میاد پایین تر

امروز ششمین بار بود که یکی بهم میگفت، چرا انقد بیخیال و سردی؟ 

بعضی چیزا رو هیچ وقت نمیشه توضیح داد

اگر هم بشه، من توضیح نمیدم

نوشته هام همیشه سیاهه، فازم همینه

شایدم دنیای من رنگ بندی نداره، تک سایزه

خیلیا چرت میگن، شورشو در میارن، مث من

ولی حق الناس حالیمه

جدیدا یاد گرفتم که چجوری ینفرو بفرستم تو کما، فقط یکم پیش زمینه میخواد

حرفای من حتی پاک نویسم بشه، بازم چرکه


+jeronimo+

Incident



کاش من هم با پستونک و جغجغه اروم میشدم

قبل از اینکه دنیا آدمارو عوض کنه، مادراشون اونارو عوض میکردن.. 


+jeronimo+


Flexible

مثل اینکه هنوز ادامه داره

من عاشق اینم که شورشو در بیارم.

نرمال نیستم، حوصله هیچیو ندارم

فقط شهروند خوبی ام

این یعنی ارزش

یه مکعب سفید دیدم تو تخیلاتم.مث گوشی p8 تو فضای سفید. حس پرواز، سبک بودن، خالی، بی خیال، بدون هیچ ترسی، از چیزی که داره به سمتم میاد، ظاهرا وحشتناک

از بابام راضی ام، درسته که کم گذاشت، ولی گذاشت

هیچوقت نمیخوام جذب جمعیت بشم، خیلی مسخرس

خیلی خوبه که خیلی وقته کسی پاشو نذاشته تو هیژده قدمم

یه حس خوبی دارم بی دلیل

یکی کم میشه یکی اضاف میشه، نقل و انتقالات خوبی بود

نمیدونم چرا مار نتونست نیشم بزنه، نمیدونم چرا اصن طول کشید تا بفهمم ماره، به تعبیرم خیلی اعتقاد ندارم، ولی حتما کشتنش نشونه ی خوبیه

بازم دارم

Migration

بعضیا انقد کثیفن، که حتی سازمان حمایت از محیط زیست هم قبولشون نمیکنه.
حالم خوب نیست، نمیدونم
حس اون آدمی رو دارم که لب یه پرتگاهه ولی دلش نمیخواد بپره
یه دوراهی سخت دیگه، هردوش پایان تلخی داره ولی

نمیدونم چرا اینجوری میشه همش، إ یکی دیگشونم اومد. یه..... 
اینجا نمیشه هرچیزی رو گفت، شاید بخاطر همینه که با نوت بوک گوشیم راحت ترم. ولی اون نمیمونه
شوروی کشور خوبی نبود، ولی مردم با شعوری داشت. حداقل بهتر از ما
اسم آزادی بیان که میاد نمیدونم چرا یاد گونی نخی میوفتم
امیدوارم سایز منم داشته باشن،. 
جدیدا استادا زیاد حرف میزنن، انتظار توجه هم دارن
دیشب با وامپوت حرف میزدم، ظاهرا  بدجور ایمکن دلشو برده
تا اینجا بود، ذره بین نداشت، سلیقشم درحد جادو گر شهر اوزه
کلا داغونه
نباید یه پسر در حدی باشه که وقتی ریش و سبیلشو میزنه با دختر اشتباه بگیرنش،و بالعکس
امروز کلا حاشیه ام، ارتفاع رو دوس دارم، ولی علف خوار نیستم
جدیدا خیلی خودمو دوس دارم یجورایی، نمیدونم چرا قبلا توجه نکرده بودم
شاخ ندارم، شاخم نمیشکنم،کلا گاو بازی تو خون من نیس
دیگه تصمیمم قطعیه، هوا که گرم شد کوچ میکنم
خیلی نوشتم دیگه شورشو دراوردم
نقطه

Point

پروژه سنگینیه ، پایانش بازه

از حراست بدون بریک خوشم میاد

اگه رو تابلو مینشست عکس قشنگی میشد

خیلی خستم ولی نباید بشینم

دلم کمپوت میخواد، بخیه لازمم

این حرفا پتانسیل نقطه های زیادی رو داره، ولی من کاما رو ترجیح میدم،،،

Hiller

همیشه همه چیز از اونجایی شروع میشه که خسته میشی

اون موقع اگه ادامه ندی، به خودت و به تمام کسایی که منتظرتن خیانت کردی

حضم حرفام مشکله ، ولی مورچه ها همه چیز خوارن...

اتفاق

همیشه اتفاق خوب، اونی نیست که اتفاق میوفته

بعضی وقتایی یه اتفاق خوب میتونه اون چیزایی باشه که اتفاق نمیوفته.. 

آدما باید بجای اینکه از خدا گله و شکایت کنن، یکم شعورشونو بالاتر ببرن ببینن اصلا حقی دارن که بخوان بگیرن یا نه

هوای سرد منو یاد خاطرات خوبی میندازه، مث یخ زدن تو پازل.. 

پخمه

چند شبه که دارم جای نرم میخوابم
تفریحم شده قدم زدن تو خیابونا
آدمایی رو میبینم که به خودم خیلی امیدوار میشم
و آدمایی رو که... 
همه چی خوبه، فقط نمیدونم چرا بعضی وقتا
هندزفری تو گوشمه، ولی چیزی گوش نمیدم
اونموقع به خیلی چیزا فکر میکنم، خیلی اروم
نمیدونم از نداشتن ارامشه یا اینکه از خستگیه
ولی فکر نکنم چیزی بهتر از این اوج حس منو نشون بده
الان بیشتر از هرموقع تنهایی رو حس میکنم، همینطور آرامشو، البته اگه ارسلان بزاره... 
تنهاییمو دوست دارم، نمیخوام از دستش بدم
سرم تو لاک خودمه، اتاق تاریک رو بیشتر دوس دارم
چون باعث میشه برم تو فازی که دوس دارم
الان که میبینم تو این چند وقت چه چیزایی رو تحمل کردم و چه راهی رو پشت سر گذاشتم، خیلی چیزا دیگه برام مهم نیست، خیلی راحت از کنار مشکلات رد میشم، حتی خیلیاشم حل نشده رد میکنم
انگار تازه به شرایط ایده آلی رسیدم.
فقط نمیدونم چرا بی جنبه شدم، کیبورد میاد زیر دستم فقط میخوام بنویسم تا باطریم تموم شه.. 
is low... 

جاسوس

یجورایی انگار داره برمیگرده اون حسای مُردم،
من نباید اینجا باشم، ولی داره خوش میگذره
یه تکستایی دارم که دوس ندارم اینجا بزارم چون تکستای قبلی رو بعد یه مدت جاهای دیگه دیدم.. 
پسورد چیز خوبیه. 
دلیل اینکه باز برگشتم و انگیزه دارم اینه که تکلیفم روشن شد.
یه وقتایی باید خیلی چیزارو قبول کنی، تحمل کنی و تاوانشو بدی، تا آخر عمر
من هرچیزی که باید رو یاد گرفتم، فقط بعضی وقتا فراموش میکنم. چون وقتی پای منطق و احساس وسطه، دقیق اون وسطاش گیر میکنم.شاید بزرگترین مشکل من اینه که خیلی قانعم  ولی راضی ام. 
یچیزی که برای فهمیدنش بهای سنگینی دادم این بود که نباید هیچوقت با هیچکس دردو دل کنی، چون هرچقدرم که بزرگ باشی براش، بعد از دردودل به یه چشم دیگه بهت نگاه میکنه، و اروم اروم خورد میشی بدون اینکه حتی یه ذره به این فکر کنی که چرا بهش گفتی که ضعیفی
فکر نمیکنم کسی از دردو دل با من پشیمون شده باشه، چون وقتی بفهممش خیلی بیشتر تلاش میکنم که اروم باشه، ولی خودم... 
این خیلی مشخصه که هرکسی ضعف خودشو داره.باید از اون ترسید که ظاهرش کاملا بدون نقصه، چون احتمال ضعف باطنش بالاتره
الان به اون درجه از پختگی رسیدم که دیگه کاری نکنم که بعدش پشیمون بشم
حس خوبی دارم، حالم خوبه،فقط مسکن میخوام، 500

پرنده

پرنده پر کشید از آشیونه با خداش

میگفت به گل نشسته کشتیشون با نا خداش

پرنده خسته بود

جفت چشاشو بسته بود

تو دلش یه وصله بود

قلبشم شکسته بود

...