DEATH NOTE !!

.. چه بی بهونه خنده رو لبم بود

DEATH NOTE !!

.. چه بی بهونه خنده رو لبم بود

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

هولکی

امشب هیچ حس عجیبی ندارم،خنثی شدم

از یه جرقه شروع شد،اینکه باورام تغییر کنه

همش از چنتا سوال شروع شد.انقدر ادامه پیدا کرد که الان دیگه هیچیو باور ندارم،

هیچی به معنای واقعی.

نمیدونم شاید یه روزی به یه شکلی بهت بگم که درکش کنی و بهش فکر کنی.

امیدوارم بتونم خیلی مسائل اشتباه رو برات روشن کنم.

میتونم حدس بزنم تو این مدت چه فکرایی کردی،نمیدونم به اندازه من با خاطره هامون بغض داشتی گریه کردی خندیدی یا نه

،پیش خودت حتما گفتی عه!!چرا این اینجوری شد؟

تا رابطمون قطع شد استعداداش شکوفا شد هی اهنگ میخونه دکلمه میگه نقاشی میکشه و... خیلی چیزای دیگه،میگی دیدی گفتم من جلوی پیشرفتتو میگیرم؟

چی بگم؟وقتی بودی ارامش داشتم،الان محکومم به پیشرفت و شعرگفتن و خوندن باعث میشه اروم باشم.

مگه میشه تو باشی و شعر نگفت؟فکر نکردن به تو حماقت محضه.

یه تئوری جدید رو شکل دادم و میخوام اون رو به خورد جامعه بدم،به اسم دلبر و دلدار

بعدا برات توضیحش میدم.امیدوارم بتونم به تغییراتم ادامه بدم،یسری چیزا هس که دوس دارم کامل بشه.نمیدونم الان به چی فکر میکنی و درچه حالی ولی امیدوارم حالت خوب باشه و در هرشرایطی بخندی.به اون بزغاله هم زیاد رو نده،نزار زیاد به چشمات نگاه کنه،وگرنه یهو میان لباس برعکس میکنن تنش میبرنش تیمارستان.

راستی یه سوال،چه حسی داری وقتی عمت مادر شوهرته؟فکر میکنم خیلی حس خوبی باشه که وقتی بهت. فش عمه ای میدن به مادر شوهرت بخوره،عروسای مث تو ۳ هیچ از بقیه جلوعن،

روانی عمته

به دل نگیر

منطق میگه بیخیال شو

احساس میگه گه میخوری بیخیال شی

اصلا نمیدونم چی درسته چی غلط

دیگه به هیچکدوم از باورام، باور ندارم

الان پستای روزای اول وبلاگ تا الانو مرور میکردم،شرایط جوری بود که روم نمیشد بگم اینارو من نوشتم.اصن یه وعضی

البته احساسیاش استثناس طبق معمول

ولی پاکشون نمیکنم حتی احمقانه هاشو.یه روزی یادم میاره چی بودم و چی شدم

خیلی چیزا عوض شده،اصلا نمیتونم احساسمو کنترل کنم