DEATH NOTE !!

.. چه بی بهونه خنده رو لبم بود

DEATH NOTE !!

.. چه بی بهونه خنده رو لبم بود

ناشر

یه زمانی یه چیزایی بود که بهم انرژی میداد ، یچیزی که انگیزه و قدرت پیشرفت داشته باشم.

حس تنفر و انتقام، کسایی رو باید سرجاشون میشوندم

ولی حالا، دیگه حس تنفری ندارم، حوصله انتقامم ندارم

برام مهم نیست خیلی چیزایی که قبلا تنها هدف و خواستم بود

میگن آدما عوض میشن ولی من فقط تا دوسالگی عوض میشدم

فعلا هیچی طبق میل من نیست و هیچ هدف مشخصی ندارم

فقط یه راه کج و کُوله دارم که تازه آسفالت شده،و مجبورم تا تهش برم

فهمیدم خیلی از هدفام و ارزو هام فقط یه رویا بوده، خیلی مسخرست

خیلی بده که نتونی دیگه با هیچ کس حرف بزنی

همیشه حرفایی که به کسی نمیگفتم رو راحت با مورچه درمیون میگذاشتم، خواهر واسه همینه دیگه

ولی نمیخوام هیچوقت بهش بگم که چه بلاهایی داره سرم میاد

یجورایی میترسم این حال و روز من به روحیه ی اونم اسیب بزنه

پستام سیاه شد

اینجا بیشتر از اینکه دفترچه خاطرات من باشه، منبع درد دلامه،وقتی مینویسم اروم میشم،تکلیفم با خودم مشخص تره

دیگه من اون ادم سابق نمیشم، نمیخوام بشم، چون شرایط عوض شده

یه جمله هست که برام خیلی تلخ ودرد آوره ولی نمیدونم چرا دوسش دارم،.. اونروزا دیگه بر نمیگرده... 


امنه

بازم مینویسم، بازم مخاطب نمیخوام چون شخصیه
از نو، ادامه میدم
فقط یکم تاریکه..

محض اطلاع

اینجا هنوز ایرانه، 

بعضی وقتا انقد حالم خوبه که 5 تا 6 هم روم اثر نداره ، دیواین لازمم.. 

الان خیلی منطقی و برادرانه میگم همین یبار، تا اینجا سه تا مورد بوده و هست که با عشق پوچشون دارن منو عذاب میدن.من یبار عاشق شدم و هنوز دارم تاوانشو میدم. نمیدونم وقتی یکیو نه دیده باشی نه صداشو شنیده باشی نه باهاش حرف زده باشی چطور میشه عاشقش شد؟ 

اینا همش هوسه خواهر من، نه قصد توهین دارم نه میخوام دل کسیو بشکنم، فقط متاسفم بخاطر افکارتون.

من اصلا کیس مناسبی برای عشق و دوستی نیستم. بیخیال

تلنگر شخصی

دارم برای یه زندگی جدید برنامه ریزی میکنم، تنها، دوباره، ظاهرا

تکلیفم با خودم مشخص شد،قانع شدم که خیلی از مرز ها رو نباید رد کنم.قسمت نبود، خیلی از راه ها برای من ساخته نشده

بعضی چیزا ثابت میمونه، درس، شغل، افکار، برادری،اهداف

ولی خیلی چیزا باید تغییر کنه،رفتار،احترام، مرزها،سکونت یا شایدم کشور، وبلاگ.. 

خیلی جای خوبیه اینجا، باعث میشه به خیلی چیزا فکر کنم،این وبلاگ با اسم دفتر مرگ متولد شد و با اسم دفتر زندگی تموم میشه.مثل یه دفترچه خاطرات، بهترین روزای عمرمو زنده میکنه.

یه نقش جدید رو میخوام اجرا کنم.با این اوصاف، هنوزم سر حرف خودم هستم:

من، هیچی نمیفهمم.. 

خوش گذشت، خیلی

واقعا چرا ؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

آواره

خیلی وقته که هیچ حالت خاصی ندارم.

هیچوقت دخترو پسر رو از هم تفکیک نکردم و با همه یجور رفتار کردم ،

فقط مورچه رو از آدمای دیگه جدا میدونستم.

برای من فقط یه زندگی و یه عشق وجود داره، و یه مورچه

نمیدونم چی شد که اون کالسکه ی رویایی من پنچر شد،دیگه سمت هیچی و هیچکس نمیرم.

اون اولین و اخرین عشق من بود و هست.


جام امنه

امروز روز خوبیه! 

اره تعجب داره. درکنار همه ی مشکلام یه اتفاقای خوبی داره میوفته. البته اتفاقی نیست. خیلی بخاطرشون زحمت کشیدم ولی هنوز مونده که تمومش کنم. 

چنتا شعر ناتموم دارم که باید تمومشون کنم ولی خیلی وقته دیگه حسشو ندارم. 

دارم به خودم هرروز تلقین میکنم که بهش فکر نمیکنم، ولی کاملا تابلو و مشخصه که فقط دارم به اون فکر میکنم. 

یه روزی هدفم این بود که دنیا رو بکوبم و از نو بسازم، الان دارم تو مسیرش حرکت میکنم، تخصصی


+jeronimo+

رو مخ

فکر کنم بد موقع اومدم. 

اصلا تو شرایطی نیستم که بتونم یه پست سالم بزارم. 

میترسم الان هر حرفی بزنم که نشه جمعش کرد. خیلی چیزا دیدم که نباید میدیدم

فضای گونی رو دوس دارم. ولی الان وقتش نیست.. 

چراغ سبز

یه مدت از میادین دور بودم. بخاطر عشق بخاطر احساسات. تجربه ی خوبی بود ارزششو داشت. خیلی چیزا یاد گرفتم خیلی چیزا فهمیدم. دیگه به هیشکی دل نمیدم. نمیخوام درباره این مدت صحبت کنم بهتره هرچی هست تو دلم بمونه

وقتی عاشق شدم شعرای قشنگ تری میگفتم با احساس میگفتم و درکشون میکردم.دیگه کم کم باید از بکاپم استفاده کنم

همیشه گفتم اهل ریسک نیستم. ولی الان دارم یه ریسک بزرگ تو زندگیم میکنم. مثل قماره. اگه ببازم زندگیمو از دست میدم. اگه ببرم چنتا پله میرم جلو

عقایدم هیچ فرقی نکرده فقط یکم پخته و نترس شدم.تازه اولشه

بوسه ی خیالی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید