اینجا کسی وحشی نیست
همه یا اهلی ان، یا اهلشن
دمای وجودم هر روز داره میاد پایین تر
امروز ششمین بار بود که یکی بهم میگفت، چرا انقد بیخیال و سردی؟
بعضی چیزا رو هیچ وقت نمیشه توضیح داد
اگر هم بشه، من توضیح نمیدم
نوشته هام همیشه سیاهه، فازم همینه
شایدم دنیای من رنگ بندی نداره، تک سایزه
خیلیا چرت میگن، شورشو در میارن، مث من
ولی حق الناس حالیمه
جدیدا یاد گرفتم که چجوری ینفرو بفرستم تو کما، فقط یکم پیش زمینه میخواد
حرفای من حتی پاک نویسم بشه، بازم چرکه
+jeronimo+
مثل اینکه هنوز ادامه داره
من عاشق اینم که شورشو در بیارم.
نرمال نیستم، حوصله هیچیو ندارم
فقط شهروند خوبی ام
این یعنی ارزش
یه مکعب سفید دیدم تو تخیلاتم.مث گوشی p8 تو فضای سفید. حس پرواز، سبک بودن، خالی، بی خیال، بدون هیچ ترسی، از چیزی که داره به سمتم میاد، ظاهرا وحشتناک
از بابام راضی ام، درسته که کم گذاشت، ولی گذاشت
هیچوقت نمیخوام جذب جمعیت بشم، خیلی مسخرس
خیلی خوبه که خیلی وقته کسی پاشو نذاشته تو هیژده قدمم
یه حس خوبی دارم بی دلیل
یکی کم میشه یکی اضاف میشه، نقل و انتقالات خوبی بود
نمیدونم چرا مار نتونست نیشم بزنه، نمیدونم چرا اصن طول کشید تا بفهمم ماره، به تعبیرم خیلی اعتقاد ندارم، ولی حتما کشتنش نشونه ی خوبیه
بازم دارم
پروژه سنگینیه ، پایانش بازه
از حراست بدون بریک خوشم میاد
اگه رو تابلو مینشست عکس قشنگی میشد
خیلی خستم ولی نباید بشینم
دلم کمپوت میخواد، بخیه لازمم
این حرفا پتانسیل نقطه های زیادی رو داره، ولی من کاما رو ترجیح میدم،،،
همیشه همه چیز از اونجایی شروع میشه که خسته میشی
اون موقع اگه ادامه ندی، به خودت و به تمام کسایی که منتظرتن خیانت کردی
حضم حرفام مشکله ، ولی مورچه ها همه چیز خوارن...
همیشه اتفاق خوب، اونی نیست که اتفاق میوفته
بعضی وقتایی یه اتفاق خوب میتونه اون چیزایی باشه که اتفاق نمیوفته..
آدما باید بجای اینکه از خدا گله و شکایت کنن، یکم شعورشونو بالاتر ببرن ببینن اصلا حقی دارن که بخوان بگیرن یا نه
هوای سرد منو یاد خاطرات خوبی میندازه، مث یخ زدن تو پازل..
پرنده پر کشید از آشیونه با خداش
میگفت به گل نشسته کشتیشون با نا خداش
پرنده خسته بود
جفت چشاشو بسته بود
تو دلش یه وصله بود
قلبشم شکسته بود
...