صدای اهنگها اذیتم نمیکند.....سرم را پایین انداخته ام...چشمهایم پر از اشک شده است....
شروع میکنم به زمزمه کردن....دستاهایم ر ادر جیب هایم فشار میدم....
۰
۰
خود را در اغوش میگیرم....به اسمان خیره میشوم...
غروب خورشید را نمیخواهم....
یک روز از روزهای بی تو بودن گذشت.....اما من....
نه حالم تغــــــــــیر میکند....نه صـــــــــــدایم.....نه بغــــــــــــــــض همیشگی ام....
فقط دل تنگتر میشوم....
۰
۰
امروز ،شب تولد من است....روز اغازی دوباره...اما من نه به اغازی می اندیشم نه به پایانی...
من ....اینجاهستم....ایستاده......
میدانم همیشه جایی که من ایستاده ام باران میبارد...
چند قدم ان طرف تر....
چند قدم این طرف تر...... همیشه افتاب است....
پس فرقی برایم ندارد که چند سال داشته باشم....
روز تولدم باشد یا نه....روز خوبی باشد یا نه....حس خوبی باشد یا نه....
وقتی تو نیستی....وقتی کنارم نیستی....هیچ فرقی به حالم ندارد....
۰
۰
امروز ،شب تولد من است....من در دلم زندانی شده ام....هیچ راه فراری ندارم...
دستانم پیرتر شده اند...چهره ام عبوس تر و غمگین تر....و صدایم کلفت تر شده است....
۰
۰
می نگرم به اسمان...صدایت میکنم..از خدا تو را می طلبم...!هدیه ای باور نکردنی...
لبهایم میخندد...اما بغضم.....؟؟؟ همین که دیده نمیشود کافیست!!!!!!!!!!!!
ندارمت اما...
دوست داشتنت را عاشقم...
اینکه شبها با خیال خامی بخوابم...
و صبحها با امید مضحکی چشم باز کنم...
من از این حماقت عاشقانه حض می برم...
از اینکه دلم می شکند...
و دوباره گول می خورد...
از اینکه بیمارم...
و درمان نخواهم شد...
من به این ناعلاجی خود معتادم...
و خیال عاقل شدن هم ندارم...
اگر بدانی درد تو چه لذتی دارد...
اگر بدانی دیوانه شدن چه لذتی دارد...
آه اگر میدانستی شاید ... خیلی زودتر رهایم می کردی...
ندارمت افسوس...
اما دوستت دارم...
من این دوست داشتن را...
این یادگاری از تو را...
دوست می دارم
الهی سقف ارزوت خراب بشه روی سرت
بیای ببینی که همه حلقه زدن دورو برت
الهی که روز وصال طوفان شه از سمت شمال
هیچی از اون روز نمونه بجز گلای پرپرت
قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا
خدا الهی بزنه تو کمرت..،تو کمرت
من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی
بیاد الهی خبرت بیاد الهی خبرت
عمرت الهی کم نشه اما پر از غصه باشه
زجرایی که به من دادی بکشی تا اخرش
الهی که یه روز خوش از تو گلوت پایین نره
رسوای عالمت کنن اون چشای در به درت
کاش عقل نداشتم
کاش درک نداشتم
کاش نمیفهمیدم
فهمیدن و درک خیلی چیزا عذابم میدن
زندگی بین این آدما خیلی سخته،میفهمی که؟
آدم باشی و آدم بمونی و آدم بری
+jeronimo+
همه راهی امتحان کردم فایده نداره؛من آدم نمیشم
این دیوارا هم زل زدن تو چشام از رو هم نمیرن
حتی از کنج اتاق خودم خجالت میکشم
حداقلش اینه که میدونم پنجرم اتاق نداره
صداش داره بلند میشه..میشنوی؟؟
+jeronimo+
الان نشستم فقط یه قندون جلومه
تو دیوار یه سوراخ بزرگه؛حتما پیچشم بزرگ بوده
گلای قالی اتاقم گم شده.. 120تا بود دقیقا،خودرو اما خوشکل
امروز ادمای خوبی و دیدم که بد شده بودن،شاید به من الرژی دارن
دیگه حسش نمیکنم..دنیارو میگم،
خدایا یا جای من اینجاست یا جای این مردم...خود دانی!!
+jeronimo+