بی جنبه ها
- Thursday, 29 Bahman 1394، 04:23 PM
دلم تنگه
انگار فقط برای یکی جا داره.ظرفیت که تکمیله ولی سر در گمم
زندگیم مبهم شده.همیشه برنامه ریزی داشتم اما الان یکم از خودم عقبم.نمیدونم درسته که منتظر زمان باشم که همه چیز حل بشه یا نه.ولی چاره ای ندارم.رویای من میتونه به حقیقت تبدیل بشه،چون حتی تو تخیلاتمم منطقی ام.ادمایی که به سمت من میان خیلی خاصن خیلی.چون این سیم خارداری که دور خودم کشیدم به این راحتیا نمیشه ازش رد شد.دنیایی که من دارم فقط شامل ادمایی میشه که تو محوطه ی منن.بقیه یه مشت زامبی ان که همه جارو گرفتن،جز این محیطی که من ساختم.ادمایی که به من نزدیکن همیشه در امانن،حداقل از دست من.خیلی وقتا به این فکر کردم که کتاب بنویسم.ولی هیچوقت انگیزشو نداشتم.وقتشو نداشتم
زندگی اولش سخته ،برای من که اینجور بوده بقیه رو نمیدونم.هنوزم برام اولشه.
- 94/11/29