بازم من
- Thursday, 8 Mordad 1394، 11:57 AM
ادمای اطراف من جوری نیستن که بشه باهاشون خندید.رک بگم یه مشت آدم نفهم بیشعور که آدمای اطرافشونو کوچیک میکنن تا خودشون بزرگ نشون بدن.روی همه عیب میزارن.به همه گیر میدن،خودشون و بهتر از هرکسی میدونن.من تو یه خونواده شلوغ زندگی میکنم،ولی هیچ وقت وجودشونو حس نکردم.هرچی سعی کردم ادم نشدن،بهتره از دستشون راحت بشم.تنها راحشه که من ارامش بگیرمو بتونم زندگی کنم
من استلالای خودمو دارم،فکرام با خیلیا فرق داره.من به بزرگ ترم احترام میزارم ولی بزرگ تر از من اونیه که به من احترام بزاره...
من اینجوری نمیتونم زندگی کنم،مثل یه مرده ام که فقط گاهی نفس میکشه.تاحالا چندبار فکر خودکشی به سرم زده ولی وقتی یاد گریه مادرم بعد مرگم و اینکه چجوری زندگی میکنن میوفتم منصرف میشم
خیلی سخته نه بتونی زندگی کنی نه بتونی بمیری،خب حالا من به چی باید بخندم دقیقا؟گریه آسونتره..نیست؟
+jeronimo+
- 94/05/08